تقریبا تمام طول روز ک تنها میشم بهش فک میکنم و رویا پردازی، اخر شبا عکساشو یبینم و قربون صدقش میرم و این اولین باره ک هیچ پسری به دلم نمیشینه به جز اون یعنی اندازه ی بند انگشت از پسری خوشم نیومده از وقتی دیدمش عشقمم پنهانیه نمیدونم دوس دختر داره یا نه، دارم کم کم میترسم همیشه میترسیدم از روزی ک عاشق یکی بشم و سرم اومد اون ولی همیشه بیتفاوت نگام میکنه هیچی به هیچی امان از روزی ک میبنمش تا شب از فکر زیادش روانی میشم ای کاش میشد دیگ نبینمش توان روحی ندارم وقتی نمیبنمش درسته دلتنگم ولی حداقل فکر و خیالم کمتره