بهم نخندین

با خودکشی هیچی درست نمیشه که افتضاح تر میشه

چرا بخندیم؟

بهتره بری پیش مشاور 

بهت حق میدم عزیزم. 

این حس پیش میاد ولی باید کنترلش کرد.

اگه احساس کردی نمیتونی کنترلش کنی تراپی برو یا کتاب و یا pdf راجبش بخون

خودت رو نجات بده.

همه افراد از خانواده های قوی یا خاص نیستن و این حسی که میگی رو میفهمم عزیزم. 

ولی برای چیزای که کنترلش دست ما نیست نباید احساس بدی داشته باشیم

حتما برو روانپزشک 

من سالها اینجور بودم بعد تبدیل شد به تصورات قتل 

برنامه میریختم برای ادم کشی اونم اطرافیانم رو 

عزیزجانم فقط بدون ضعیفترین آدماخودکشی میکنن اینقدرآدم تودنیاهستن که خانوادشون پایینترین سطحن اماموفق شدن توجامعه

فقط بایداراده تلاش وتوکل به خداداشته باشی

حتمابرومشاوره خیلی خوبه بنظرم همه آدمانیازدارن

ده سال پیش وقتی ۱۵ سالم بود بزور با نوه عموی بابا ازدواج کردم هیچی نمی‌فهمیدم شوهرمم ۲۳ سالش بود بچه و لجباز یه بار همون ده سال پیش اینقدر حالم بد بود ک نزدیک بیست تا بسته قرص خوردم گریه میکردم و می‌خوردم بعدشم خوابیدم فقط یادمه حس میکردم سرم داره به شدت ورم می‌کنه و ازدرون تمام اعضای بدنم داشتن باد میکردن و من قشششنگ حس میکردم ک ب مرگ نزدیک تر میشن وقتی مامانم اومده بود صدام بزنه برای ناهار دیده بود چشمام بازه ولی هیچ واکنشی نشون نمی‌دن یک هفته بیمارستان بستری بودم و بارها معده مو شستشو دادن و با هر بار جون دادم کلی دختر و پسر جوون اتاق بغلیم تو کما بودن بعضی مرگ مغزی شده بودن بعضیا فلج چون خودکشی ناموفق داشتن من خیلی شانس آوردم ک زود اوردنم بیمارستان .... الان ده سال از اون روزای بد میگذره خیلی بدتر از اون اتفاقارو دیدم تو زندگیم ولی دیگه حتی ب خودکشی فکرم نکردم

ب نطر من برو سر کار خانواده سطح پایین ک جنایت نیست میگفت یکی‌بخاطره چهره از خودت ناراحت نباش یکی‌بخاطر موقعیت خانوادت چون تو هیچ نقشی تو هیچ کدومشون نداشتی

ببین عزیزم منم این دوران رو گذروندم و خوب درکت میکنم

الان خیلی ها هستن وضع مالیشون خوب نیست 

اگ شرایط کار کردن داری کار کن تلاش کن خودت آیندتو بساز

بنظرم آدمای که اینجوری بزرگ میشن قوی تر بار میان 

امیدتو از دست نده خودکشی راهش نیست

و خودت‌خودتو دوست داشته باش جنبه های مثبت خودتو ببین 

فکر میکنی ما خیلی خوشحالیم؟دیشب از ناراحتی خوابم نمیبرد خوابیدم اینقدر خواب چرت دیدم که نگو

باورت نمیشه چن ماه پیش واقعا تو خواب داشتم میمردم تنها نخ اتصال من به زندگی بچمه با خودم تو خواب گفتم اگ بمیرم بچم چی یهو برگشتم میدونی چقدر بدبختی کشیدم بعد یه زایمان زودرس و کلی دوا درمون بچه دار شدم بعد هر روزم شده غصه ناراحتی آرزوی مرگ ولی الان گفتم ولش کن رها کن چقدر خودمو اذیت میکنم