"ارغوان میبینی؟ به تماشاگهِ ویرانیِ ما آمدهاند...""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمونو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..." " اگه سوال در زمینه کنکور تجربی داشتید بپرسید 📚🤍"
من یه موقعی شاید لاغر نبودم ها ولی خب نسبت به قدم شاید چند کیلو بیشتر هم جا داشتم، ۱۷۰ بودم با وزن ۶۲، مدتها روی این وزن، بسیار بسبار هم پرخور بودم، خیلی زیاد، قصدی هم نداشتم که خودم رو چاق کنم، کلا پرخور بودم و چاق نمیشدم... ولی الان کلا انگار یه نفر دیگه هستم...
چاقم زیاد، خب که چی؟ من باعث میشم که تو حس لاغری کنی!
"ارغوان میبینی؟ به تماشاگهِ ویرانیِ ما آمدهاند...""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمونو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..." " اگه سوال در زمینه کنکور تجربی داشتید بپرسید 📚🤍"
"ارغوان میبینی؟ به تماشاگهِ ویرانیِ ما آمدهاند...""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمونو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..." " اگه سوال در زمینه کنکور تجربی داشتید بپرسید 📚🤍"
"ارغوان میبینی؟ به تماشاگهِ ویرانیِ ما آمدهاند...""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمونو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..." " اگه سوال در زمینه کنکور تجربی داشتید بپرسید 📚🤍"