بچه ها خواهرم امروز اومد خونمون زد زیر گریه
گفت این ها رو به من گفت شما هم نظر بدین
از همه چی میترسم از خودم بدم میاد خواهر من
از گربه وسگ میترسه تو دانشگاهشونم پره حالا خواهرم
پزشکی راه دور نرفت بهونه زد که خوابگاه بده پزشکی طرفای شمال آورد نرفت ولی تو شهر خودمون بابام بردش آزاد گفت آینده خراب میشه و..حالا اونم به دوغ گفت استادها از وسط درس میدن از بهمن میرم
چیکارش کنیم تراپی روانشناس هم چی هم رفتیم