کاهش وزن

وایی چی بگم بخدا وزنم بیشتر بود بهتر بودم الان از غذا میترسم انگار چیز بدیه غذا خوردن همش کالری میشمارم اصلا اعصاب برام نمونده😭

حداقل اونموقع غذا راحت از گلوم میرفت پایین 

نه بخدا درسته بعضی وقتا ذوق میکنم کم کردم ولی چون یه مقدار سختی کشیدم تو این راه و هی میترسم دوباره وزن بزنم غذا برام شده هیولا تا غذا بخوام بخورم باید ببینم چقد کالریش میشه که یه دفه زیاد نباشه اصلا اعصاب واسه خودم نذاشتم یه لقمه غذا از گلوم پایین نمیره اگه یکم شیرینی بخورم هر روز به خودم میگم عع دیدی مثلا پریروز شیرینی خوردی ؟ نباید میخوردی و اینجوری خلاصه اصلا یه وضعی

به سختی 

اول رفتم دکتر بهم دو دوره رژیم داد من به زور حتی کمتر از رژیم دکتر میخوردم تو دوماه ۸ کیلو کم کردم بعد اومدم دانشگاه شهر دیگه هم غذام کمتر شد هم فعالیتم بیشتر با اینکه وزن خوب کم کردم ولی خب اون ذهنیت بدش همش باهام مونده دیگه به گرسنگی عادت کردم غذای سلفم کلا نمیخورم شاما یه چیز خیلی کم چرب و رژیمی اما یه مقدار حجیم برای خودم درست میکنم ولی خب بازم با اینکه خوردنم کمه بازم احساس زیاد خوردن دارم سیر که میشم عذاب میدم خودمو 

راستی من خیلی پر خوری عصبی داشتم به خاطر کنکور ممکنه شما هم استرس پنهانی چیزی داشته باشین حتما یه روانشناس یا روان پزشک برین اگه روانتون آروم تر شه بهتر هم میتونید وزن کم کنید

آره ورزش میکنم با اینکه دانشگاهمون خیلی پیاده روی داره روزی یک ساعت پیاده روی تند و دویدن دارم ولی خب چی بگم این عذاب وجدانه مونده