ی لباسی گرفتم ی ماه پیش بهشم گفتم میخوام اینو بیرون بپوشم گف حالا بخر ببینیم چی میشه ولی توخونه بپوشی بهتره
بردم لباسارو خونه بابام اونجا پوشیدم مامانم گف چ لباس تمیز و شیکی بیرونم بپوشی عیب نداره شوهرم اصلا هیچی نگف فک کردم راضی هس ک بپوشم
دیروز برنامه میریخیتیم ک بریم امروز بیرون گفتم فردا لباسای جدیدمو میپوشم
خونمون اپارتمون پنج طبقه هس هر طبقش سه تا همسایه هستیم ینی تو خونه پچ پچ هم کنی صدا بیرون
با دادو فریاد بهم میگف جن دهههه بی ح یاااا چ قدر بهت بگم اونو بیرون نمیپوشی ابلحححح
منم اصلا هیچی نگفتم دیدم خیلی کش میده بهم فحش میده
گفتم سیسسسس بسه خفه شو ابرومونو نبر
اومد چنتا سیلی زد در گوشم یکی از گوشوارم افتاد زمین منم با گریه رفتم اتاق گفتم الهی سر مادرت بیاد ببینی کتک چ کار بدیه اومد تو اتاق از گردنم گرف گف گ وهه مامانمو نخور ما اینجا دعوا میکنیم اسم مامانمو چرا میکشی وسط بعد انقد لقد زد ب دست و پام تموم النگو هام شکستن گوشواره هام هم همینطور
گفتم ری دم ب تربیتی ک بهت دادن
اصلا هم از گفتنم پشیمون نیستم لطفا نگین چرا گفتی
خودتونو بزارین جای من بعد قظاوتم کنین
میخوام جدا شم ولی نمیدونم چجوری
اگ جداشم برگردم پیش خانوادم خونشون شهرستان محیط کوچیک انقد حرف درمیارن ب من
فامیلا ک نگم از خوشحالی سکته میکنن
از خدا میخوام فقط بمیره من راحت شم
انشالله خبر مرگش برسه در گوشم
دیگ خستممم ب جون اومدم ن از خانوادش خیر دیدم ن از خودش
انقد ادمای بدین کصاف طین خدا لعنتشون کنه
تو این ی ماه چند بار کتکم زده اونم هر بار قوی تر
هر بارم بهش فکر کردم دیدم همشون بهونس ک فقط منو کتک بزنه من برم جداشم