امشب من خوابم نمیبرد رفتم تو حال نشستم بچیزی خوردم یکم فیلم دیدم خواستم برم بخوابم بابام خونه نبود مامانم تو اتاق بود از خواب پریده بود برم
دیدم صدا میاد از راه پله از چشمی در نگاه کردم دیدم ی زنه جلوی در همسایمون وایستاده لباسش صورتیه و ببند عین عبا میمونه روسریش جلو صورتش بود اصلا مشخص نبود صورتش
تو دستشم ی بطری اب بود
به مامانم گفتم الان هردو میترسیم😭🥲