خانواده همسرم خیلی دخالت میکنن و منم نمیتونستم کنترل کنم خودمو خیلی رفتارهای بچگونه نشون دادم
شوهرم هم همه چی از رابطمون رو باهاشون در میون گذاشته
سر اینکه برای خرید گفتم نفری یه نماینده ببریم یکی دیگه خواهرش گفت منم بیام من عصبانی شدم و بهم ریختم و گفتم اصلا خرید نمیخوام عروسی رو کنسل کردن و الان هر موضوعی ک بین منو همسرم اتفاق افتاد رو هی دارن بازگو میکنن و موضوع رو کش میدن
سیاه ترین روزای زندگیمو دارم میگذرونم
نمیدونم تهش چی میشه واقعا ولی منو شوهرم هم دیگه رو دوست داریم شوهرم و من داریم سعی میکنیم ک اوضاع رو درست کنیم اما اونا هی قضیه رو کش میدن شوهرم هم نمیتونه جلوشون رو بگیره
تو رو خدا هر کی این پستم رو میبینه برام دعا کنه و صلوات بفرسته