(بچه ها تاپیک قبلیمو بخونید بعد بیاید بقیه توضیحاتم بخونید قبلش قضاوت نکنید.)
اگه تاپیک قبلیو خونده باشید من به دوستم گفتم که دیگه تنها نیا خونمون وقتی اینو بهش گفتم گفت باشه بعد تقریبا سه چهار بار خودش و خواهرش و مادرش و دختر خالش چ خالش باهم میومدن خونمون و چند روز میموندن من راستش داداش بزرگم وبابام معذب میشن حالا اونو کار ندارم که باهاش بود،بعد دفعه بعدی که خواستن بیان گفت منو خواهرم میایم پیچوندمش هرچی بهش میگفتم ما امروز خونه خالمیم دو روزم میمونیم اونجا میگفت که اشکال نداره من میام میمونم پیش مادربزرگت بهش گفتم که اونم باهامون میاد بعد دیگه دیدم هرچی بهش میگم فایده نداره بهش گفتم که ببین تو مگه با داداشم نیستی مگه شما نمیخواید در اینده باهم ازدواج کنید چرا کاری میکنی خانوادم ازت بدشون بیاد چرا ارزش خودتو میاری پایین بعد مامانش زنگ زد به مامانم بهش گفت که شما میرید کی میمونه مامانم بهش گفت دوتا پسرام و شوهرم فقط به مامانم میگه که اشکال نداره فقط درو براشون باز کنن 😐😐(بچه ها بقیه شو تاپیک بعدی میگم این خیلی طولانی شد،چون دارم تایپ میکنم ممکنه طول بکشه.)
