سلام
من می خواهم داستان اشنایی با همسرم را تعریف کنم
از سال 90 عضو یک گروه کوهنوردی بودم و تقریبا هر پنجشنبه کوه می رفتیم عاشق کوه و طبیعت هستم
گروه کوهنوردی ما چند عضو ثابت داشت که همگی متاهل و یا سن بالا بودند
من خیلی دوست داشتم ازدواج کنم و منتظر بودم با کسی اشنا بشوم
سال 92 ، بهمن ماه بود ، صبح امدیم سر قرار مدیر گروه اعلام کرد یکی از بچه ها می خواهد دوستش را بیارد که یک اقای دو رگه ایرانی - المانی است و مجرد