داداشم زودتر بلند شد بره
من فکر کردم میوه نخوردن
پاشدم رفتم یه بسته موز و چندتا سیب و شیرینی دادم به داداشم
بعد بچه هاشو و خانومش از اتاق میومدن بیرون یکی دوتا موز و میوه و شیرینی دستشون بود
حالا دادم اکی
ولی داداش کوچیکم با یه قیافه ای نگام میکرد که نگو
مثلا میگفت به اونا میده به من نمیده
لجم گرفته بود ازشون