من تو دانشگاه به یه دلایلی با یکی از همکلاسی آن دوست شدم که کلن از همون اول به دلم ننشست
واقعا نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاد با اینکه دختر مودبیه ولی حس میکنم همش نمایش
ایشون همیشه داره بد زنداداش و شوهر خواهرش میگه و یه چیزایی تعریف میکنم من اصلن باورم نمیشه زن داداش اینا اینکار بکنن و وقتی میپرسم مثلن چرا ایرو گفتن اینکار کردن میگه نمیدونم اینا
البته من یه پیش زمینه هم از ایشون داشتم چون تو دبستان سال بالایی من بود الان مینویسم
کلن شخصیتش به من نمیخوره همش داره غر میزنم و بدگویی زن داداش شوهر خواهرش میکنه
با همه هم انگاری قطع ارتباط کردن خاله عمو عمه دایی
تازگی ها حس میکنم رو منم اثر گذاشته با دو تا از زن داداشم خیلی خوب بودم ولی الان یه دید منفی پیدا کردم
بنظرتون چطور رابطه مو باهاش کم کنم؟؟؟
یه شخصیتی داره که مثلن بعضی وقتا که میخوام در مورد موضوعی باهاش بحث کنم خیلی خیلی خوب رفتار میکنه ولی رفتارش به دلم نمیشینه مصنوعی طوریه
یه بارم بهم گفت من از اون آدمایی هستم که آخر کار نشون طرف میدم مثلن میگف میخواد بره با مدیر دبیرستانش جنگ کنه روز آخرین و هرچی از دهنش در میاد بهش بگه در صورتی که تعریف میکرد همیشه با مدیر سلام علیک داشته روابطش باهاش خوب بوده
