هیشکی به اندازه من بدبخت نیست ۲۸ سالمه و هیچوقت تو زندگیم نتیجه مثبتی ندیدم . ۲۰ سالگی تصادف کردم تا ۲۴ سالگی زمین گیر شدم و توی اون تایم کلا تو خونه حبس بودم . ۲۶ سالگی با یه بچه دوساله طلاق گرفتم و هر چقدر آزمون استخدامی و کنکور دادم قبول نشدم و بخاطر ازمونها سه سال تو اتاق خودمو حبس کردم و در نهایت هم نتیجه نگرفتم . ۲۸ سالگی دوباره با شوهرم ازدواج کردم . والان ۲۱ هفته باردارم ولی چه فایده ، با طول سرویکس ۲۸ و مستعد زایمان زودرس . برای همین الانم استراحت مطلقم و توی شیب برعکس که سرم نسبت به بدن و شکمم پایینتره باید باشم و دوباره باید از دستشویی فرنگی استفاده کنم . الانم خواهر کوچیکم سرماخورده سرفه میکنه و موندم چجوری با اون مریضی و زایمان زودرسم و سرم که نسبت به بدنم پایینتره و صدرصد تو مریضی خفگی میاد سراغم چکار کنم . با شناختی که از سرنوشتم پیدا کردم اطمینان دارم یکی دوهفته دیگه ختم حاملگی میشم و سزارین . سزارینی که درداش و باید بدون داشتن بچه ام تحمل کنم . چرا خدا میخواست که اینجوری کنه اصلا بهم بچه داد . فقط واسه اینکه داغشو به دلم بزاره . من همیشه توی هیچی نتیجه نگرفتم مطمئنم از بارداریمم نتیجه نمیگیرم . اگه هم اینو از دست بدم دیگه نمیزارم باردار بشم چون دیگه اصلا حوصله خودمم ندارم . درنهایت خدا منو به این دنیا اورد که کلا توی یه اتاق حبس باشم و طعم زندگی و نچشم . هیچ خیری تو زندگیم ندیدم . دیگه حوصله درس خوندن هم ندارم . اخه بگو خدا تو که نمیخوای بهم چیزی بدی پس چرا آرزوهاشو تو دلم میذاری . چرا بچه رو نصف و نیمه بهم میدی . اصلا اون تصادف لعنتی چی بود . اون طلاق مسخره چی بود که نتیجه هم نداشت . واسه خدا خیلی متاسفم . اگه این بچمم از دست بدم دیگه تا روز قیامت باهاش قهرم .