مثل یه کابوس بود
سر دخترم بحثمون بالا گرفت منو زد منم اونو زدم بعد اون با لگد کوبی د از کمرم چندین بار دستمو پیچوند سیلی زد منم فحش دادم نمیگم ساکت موندم
بعد زنگ زدم مادرم بیاد دنبالم مامانم بهش گفت چرا زدی گفت خوب کردم از این بدترم میکنم
بعد بحث سر دخترم بالا گرفت که نمیداد بیارمش من و مادرمو هل میداد توهین میکرد خانواده اونم اومدن پدرمم بعدش اومد
باباش همش طرفداری کرد آخر باباش سر مادرم داد زد تقصیر تو و به مادرم فحش داد و حمله ور شد
منم قاطی کردم رو باباش و با دست کوبیدم تو سینش
بعد شوهرم گفت هر سه تاتون رو میکنم همینجا توی گور من دیگه قاطی کردم رفتم جلو همه سیلی زدم گفتم تو غلط میکنی
اصلا یه دعوای بزرگی شد بابام حالش بد شد بردیم بیمارستان بعدم رفتیم خونه ما و از اونجا اومدم خونه پدرم
دلم واسه دخترم میسوزه
واسه همه چی ناراحتم واسه حرمتای از بین رفته
واسه شوهرم که تنها موند یا اینکه چرا زدمش
فقط از خدا میخوام باباش خیر از زندگیش نبینه که باعث خرابی شد مردک هرروز دخترش خونه ایناس به من میگفت چرا همش میری خونه بابات