2737
2739

ببخشید وسط داستان زندگی بقیه مزاحم میشیم😆 

اول از خود بزرگوارم شروع میکنم 😆

خونه مادربزرگم شهرستانه 

و یه حیاط بزرگ و پر از درخت داره وته حیاطم دستشوییه 

من یه دختر خاله دارم ک کلا موجود خری است ینی نصف عمرم منو بخاطر اون دعوا کردن 😂 😬😒😒😒 

یبار این واسه من میگفت که یه جنی هست تو حیاط اسمش آله و بچه هارو میگیره و از این حرفا و کلی منو ترسوند 

همون شب من جیشم گرفته بود 

و خیلیم میترسیدم 

ی لیوان بود روش عکس میکی موس بود بعد همیشه ما بچه ها سر اینکه کی توش اب بخوره دعوا داشتیم 

اون لیوانه روی تاقچه بود منم اب توشو خوردم و تو همون لیوانه جیش کردم  و البته فرش هم مستقیض شد...

بعد من عذاب وجدان گرفتم ک کسی تو اون لیوانه اب نخورع برا همین از پنجره انداختمش لای بوته ی گلی ک پایین پنجره بود

اقا گذشت تا تابستون سال بعد ک رفتیم دیدم اون لیوانه هنوزم هست 😨😂  و هر کی توش اب میخورد دعا میکردم نمیره 😨😵😱😲😟😱😛😜😊😁😂😃😀☺😄

پاییز میرسد ک مرا مبتلا کند ...😍


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

😂😂😂😂

دو سال که منتظر بودم...خسته بودم از همه جا...تا آخرش شبای قدر... رفتم پیش امام رضا..امام مهربونی ها...معجزه کرد آقام برام..شکرت خدا...شکرت آقام...دعاکنیدبازم برام..🙏🌹❤امیدوارم انتظار تمام منتظرا هر چه سریعتر با خوش خبری تموم بشه...خودم انتظار کشیدم میدونم چقد سخته...به تاریخ 23/12/97پسر گلم رو بقل گرفتم. خدای مهربونم قسمت همه ی منتطرا کن این حس قشنگو🙏🙏🙏
2728

پسر داییم دوسم داشت ..داداش کوچیکش رو مخم بود پرش کردم ک داداشت اذیتم میکنه .. رف تا میخورد اون بدبختو زد .. بعدشم داییم تا میخورد این بدبختو زد..😥

بالای سر کسی که خوابه "خیار" نخورید 😐                                                                                       
2740
پسر داییم دوسم داشت ..داداش کوچیکش رو مخم بود پرش کردم ک داداشت اذیتم میکنه .. رف تا میخورد اون بدبخ ...

😂عشقه دیگ چ ها ک نمیکند ... 

پاییز میرسد ک مرا مبتلا کند ...😍

من کلا دختر شیطونی نبودم.ولی مامانم برا عید همه کریستالاشو درمیاورد میزاشت رو میز پزیرایی.میزمون دو طبقه بود که زیرش هم شیشه ای بود .اکثر سرفای کریستال اون پایین بود .منم دراز کشیده بووم کارتون میدیدم و با اون طبقه ور میرفتم.که یهو جا بجا شد و همه ظرفا پودر شد.از ترسم دویدم تو اشپزخونه .ولی حتی بهم اخمم نکردن.من بهترین مامان دنیارو دارم .این روزا خیلی مریض بود ولی به لطف خدا خوبه الان

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز