ببخشید وسط داستان زندگی بقیه مزاحم میشیم😆
اول از خود بزرگوارم شروع میکنم 😆
خونه مادربزرگم شهرستانه
و یه حیاط بزرگ و پر از درخت داره وته حیاطم دستشوییه
من یه دختر خاله دارم ک کلا موجود خری است ینی نصف عمرم منو بخاطر اون دعوا کردن 😂 😬😒😒😒
یبار این واسه من میگفت که یه جنی هست تو حیاط اسمش آله و بچه هارو میگیره و از این حرفا و کلی منو ترسوند
همون شب من جیشم گرفته بود
و خیلیم میترسیدم
ی لیوان بود روش عکس میکی موس بود بعد همیشه ما بچه ها سر اینکه کی توش اب بخوره دعوا داشتیم
اون لیوانه روی تاقچه بود منم اب توشو خوردم و تو همون لیوانه جیش کردم و البته فرش هم مستقیض شد...
بعد من عذاب وجدان گرفتم ک کسی تو اون لیوانه اب نخورع برا همین از پنجره انداختمش لای بوته ی گلی ک پایین پنجره بود
اقا گذشت تا تابستون سال بعد ک رفتیم دیدم اون لیوانه هنوزم هست 😨😂 و هر کی توش اب میخورد دعا میکردم نمیره 😨😵😱😲😟😱😛😜😊😁😂😃😀☺😄