2737
2739
عنوان

اعترافات گند کاریای بچگی 😂 .همه بیایین 😒

| مشاهده متن کامل بحث + 4576 بازدید | 170 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

حدودا ۶ سالم بود داداشم ازم ۵ سال بزرگتره ..پدربزرگ خدابیامرزم تو روستا زمین وشالیزار داشت ولی خونشون تو شهر بود ی روز درمیون به باغ و زمینش سر میزد با دوچرخه هم میرفت ومیومد ..با دوچرخه تقریبا از یک ساعت راه بیشتر بود یادمه هربار که من وداداشم لج میگرفتیم مارو ببر مارو میبرد با خودش ولی چجوری؟..خب با دوچرخه😂اول داداشم مینشست پشت ترک دوچرخه ی ده دقیقه من میدویدم دنبالشون بعد جامونو عوض میکردیم من مینشستم داداشم میدوید دنبالمون😂😂 بماند که من چون بچه بودم درک درستی از زمان نداشتم نامرد داداشم ۲۰ دقیقه مینشست من میدویدم منو ده دقیقه مینشوند خودش میدوید😠خرابکاری نبود ولی از خاطراتیه که همیشه یادم میمونه

https://abzarek.ir/service-p/msg/1516840👉🏻 بفرمایین اینم چالش دو طرفه حالا هرچی دلت بخواد میتونی بهم‌ بگی🤗

یادمه عید انقد هله هوله وآجیل میخوردم همیشه اسهال میگرفتم     ی بار عید خونه زن داییم بودیم و صبح پاشدم دیدم بلهههه یکم رو دشک خراب کاری کردم  از ترس اینکه کسی نفهمه خیلی سریع اونور دشک انداختم و صدام در نیاوردم  (در تعجبم تو اون سن کم چجوری به ذهم رسید این کار کنم شاید 6 یا 7 سالم بود)تا حالا به کسی نگفته بودم  

2731

منم با بچه بودم با دخترداييم بازي ميكرديم كه گفت بيا چنتا عكس نشونت بدم رفتيم سر كمد داييم و زنداييم از تو ي صندوقچه مانندي ك زير لباسا قايم بود عكس دراورد عكساي داييم و زنداييم تو ماه عسل و رو تخت بود . وااااي كه تو عمرم اونقد حالم بد نشده بود ي سال با دختر داييم حرف نزدم و همش از عذاب وجدان خابم نميبرد اونقد ك خنگ بودم 😂😂😂 الان ك ياد اونموقه ميفتم بدم ميادا از خودم 😂

مهم نيس ك ما زشتيم، زشت اينه ك مهم نيسيمم 😑😒🙁
من کلا دختر شیطونی نبودم.ولی مامانم برا عید همه کریستالاشو درمیاورد میزاشت رو میز پزیرایی.میزمون دو ...

مامان من اگ بود ی جیغی میزد ک ب لطف اون جیغا ظرفا از ترس خودشون بهم میچسبیدن 😐😐😐 

الحمدالله ک خوبن 😍😍😍

پاییز میرسد ک مرا مبتلا کند ...😍
با پسر داییم قول ازدواج گذاشتیم.....وای😫😫😫😫😫😫😫

😂😂😂😂 من فک کنم با همه همبازیای بچگیم یبار از این قولا گذاشتیم 😂😂


پاییز میرسد ک مرا مبتلا کند ...😍

منم بچه بودم خونمون تو محوطه سیلو مشهد بود خیلی باغ ودارودرخت داشت منم شبا نمیومدم خونه همون لای درختا میخوابیدم اخه از طرفدارای فیلم تارزان بودم وخودمو ی جورایی جین دوست دختر تارزان میدیدم که تو جنگل زندگی میکرد

خلاصه یشب دستشویی گرفت منو عین فیلما با دستام زمینو کندم جیش کردم و.....روشو چوب وشاخه گذاشتم 

صبح داداشم با دوستام اومدن اونجا  

فکر کنین من اینطرف باتلاق دست ساز اونا اونطرف 

تا پاشو گذاشت داداشم تا مچ فرو رفت 😂😂😂😂

اونام نامردی نکردن منو بستن به درخت و رفتن 😁

تا شب موندم بسته اخرش دلشون سوخت اومدن بازم کردن 😂😂😂😂

ادمها را نباید به هر قیمتی نگه داشت . همه برای ماندن نمی ایند. ادمی که میماند جنسش با دیگران فرق دارد.....برای ماندنش مجبور نمیشوی خودت را تغییر دهی .اینو بیاد داشته باش برای نگه داشتن ادما نباید خودتو زیر پا له کنی.....ادما باید با دلشان بمانند نه با جسمشان....
2740
من 9سالم بود خاله شدم 10ساله که بودم خواهرم دیگه بچشو پوشک نمیکرد اونم جیششو میگف ولی بعضی وقتا من ش ...

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 

چه خاله ی خوبی 

حالا خاله ی من بود صدبار میگفت اگ جیش کنی کشتمت 😒😞

پاییز میرسد ک مرا مبتلا کند ...😍

وقتی خیلی کوچیک بودم رفتم خونه خالم بعد رو میز توالتش یه اتکلن بود منم برداشتم بوش رو امتحان کنم از ترس اینکه خاله ام غر نزنه بوفه رو باز کردم یه تنگ برداشتم توش اسپری کردم بعد سریع گذاشتم سرجاش و بوفه رو بستم بعد از نیم ساعت مهمان اومد خونشون دختر خالم همون تنگ رو برداشت بدون اینکه بشوره توش شربت درست کرد مهمان بنده خدا هم تا شربت رو خورد افتاد به سرفه حتی اشکش هم درومد

منم به سرعت نور از اونجا فرار کردم☺

من با دوست پسر خودم ازدواج کردم؛ که با دوست پسر مردم ازدواج نکنم.."حق النــاسِ"شوخـی که نیس ولله😐🙄

بچه که بودیم ما مادربزرگ و پدربزرگم زندگی میکردم اینو ی جای دیگه هم گفتم زمستونا مادربزرگم منو هر ۲۰ روز به ۲۰ روز میبرد حموم اونم حموم نمره😊 که سرما نخورم..بعد وسط این ۲۰ روز لختم میکرد تو حیاط تو سرمای زمستون تنمو دستمال نمدار میکشید😨اصن ی وضعی..منطقش تو حلقم ولی

https://abzarek.ir/service-p/msg/1516840👉🏻 بفرمایین اینم چالش دو طرفه حالا هرچی دلت بخواد میتونی بهم‌ بگی🤗
منم بچه بودم خونمون تو محوطه سیلو مشهد بود خیلی باغ ودارودرخت داشت منم شبا نمیومدم خونه همون لای درخ ...

😨😨😨😨😨😨😨😨😨

(اللهم عجل لولیک الفرج)اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم.
حدودا ۶ سالم بود داداشم ازم ۵ سال بزرگتره ..پدربزرگ خدابیامرزم تو روستا زمین وشالیزار داشت ولی خونشو ...

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 

پاییز میرسد ک مرا مبتلا کند ...😍
بچه که بودیم ما مادربزرگ و پدربزرگم زندگی میکردم اینو ی جای دیگه هم گفتم زمستونا مادربزرگم منو هر ۲۰ ...

چراحیاط حالا؟؟؟دستمال نمدار؟؟وووووووی....

تمام زندگیم را برای آنچیزی که ازم گرفته بودن هدردادم..  .نه برای آن چیزی بهم داده بودن....
یادمه عید انقد هله هوله وآجیل میخوردم همیشه اسهال میگرفتم     ی بار عید خونه زن داییم ...

😂اره منم همیشه عید اوضاع معدم خوب نبود 😂

پاییز میرسد ک مرا مبتلا کند ...😍
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز