یه پسری منو دوست داشت
اونموقع دوسش نداشتم بعد از چند سال منم ازش خوشم اومد
طولانی مدت تو رابطه بودیم
خیلی عاشق همدیگه بودیم
اومدن خواستگاری سر شرایط نامزدی که خونوادش گفتن نه گذاشت و رفت
البته با هم دعوای بدی هم کردیم
توروخدا نگید اگه دوست داشت جلو خونوادش می ایستاد
این بیچاره از بچگی یه جوری بارش اوردن ازشونمیترسه
حتی بدیهی ترین خواسته های زندگی خودشم نتونسته بود ازشون درخواست کنه
قبلا غرورمو زیر پا گذاشتم و گفته دوست دارم
ولی دیگه شرایطمونجور نمیشه
هر روز بدون اوندر رنج و عذابم
با این که موقعیت خوبی دارم و بعد از اونمطمئنا شوهر بهتر میکنم
ولی تهه دلم فقط خودشو میخواد