شوهرم پر میکرد حسود بود نمیتونست ببینه مامانم وشوهرم باهم جورن زندگیم قشنگه شوهرم با خانوادم جور بود داماد اون ودخترش با مادرزن دعوا کرده بودن حسودی میکرد شوهرمو پر میکرد اینقد بد گفتتتتت تا آخرش کفرشو در اورد
من تو دوسال بعد عقد حامله شدم نمیذاشت پسرش برام عروسی بگیره سر عروسی گرفتن کاری کرد شکم سه ماهه شوهرم با لگد بزنه تو کمرم من ک فک میکردم بچه ام یا میمیره یا ناقص ب دنیا میاد.من سپردمشون دست خدا جوابشو بده