میخوام یه نقدی کنم (حاوی اسپویل)
الان دقیقا قسمت آخر این سریال رو دیدم
و همین الان باید بگم پایانش افتضاحححححححححححححح بود برگشتن رابین به تد واقعا بدترین چیزی بود که میتونست رخ بده، کارگردان انگار فقط می خواست هر طوری شده به قیمت داغون کردن بارنی و مرگ زن تد، بیاد این دو رو توی چند دقیقه آخر فیلم برسونه.
معمولا توی سیت کام ها هر فصل معادل 1 ساله ولی فصل 9 این سریال فقط توی دو سه روز عروسی رابین و بارنی بود و توی دو قسمت آخر اومدن همه اون هیجان و عشقی که یک فصل بود رو از بین بردن.
درمورد شخصیت ها بخوام بگم مارشال فوقالعاده آدم مثبت و بدون عیبی بود حتی یه لحظه هم شک نکرد و همیشه همسر خوب و دوست صمیمی برای بقیه بود طوری که یه مقدار قضیه لوس میشد، برعکس مارشال باید بگم لی لی شخصیت خودخواه مغرور پررو و خود بزرگ بینی داشت، یعنی چی که روز قبل عروسی مارشال رو ول می کنه تا بره دنبال هنر اونم توی شهر دیگه، در حالی که توی نیویورک بزرگترین شهر دنیا زندگی می کرد، انگار فقط می خواست از ازدواج فرار کنه، همونطور که مارشال گفت اگه لی لی توی کارش موفق میشد هیچ وقت برنمی گشت نیویورک و این زوج ازدواج نمی کردن، حتی توی کارش هم لی لی زیاده روی کرد و مارشال رو بخاطر کار از خودش دور کرد تا به خودش برسه، و خیلی به خودش حق دخالت میداد، نصف دوس دخترای تد رو پروند و زندگی بقیه رو کنترل می کرد، هیچ آدمی حتی پدر و مادر حق این کارو ندارن که این زن انجام میداد
بهترین شخصیت پردازی رو بارنی داشت، قشنگ طی فصل ها بزرگ شد، از اون فردی که از ازدواج متنفر بود، تبدیل به یک عاشق شد، بارنی همیشه عاشق دوست هاش بود درحالی که تد حتی یه بار هم نگفت تو بست فرندم هستی، زیر ماشین رفت بخاطر تد، دنبال لی لی رفت، حواسش به مارشال بود موقعی که لی لی ترکش کرد و همچین بهترین شوهری شد که رابین می تونست داشته باشه و برعکس بارنی باید بگم رابین هم مثل لی لی شخصیت مغرور و خود خواهی داشت بخاطر کارش هم با تد جدا شد هم از بارنی اونم بعد 3 سال زندگی موفق یعنی این زن نمی تونست حداقل توی آمریکا کار بکنه، باید حتما میرفت هی روسیه و ارژانیتین و... وقتی یه نفر ازدواج می کنه باید متعد به همسرش باشه باید همراه باشه نه اینکه توی دهه 30 یا 40 زندگی هنوز کارش رو ترجیح بده، بدبدخت بارنی حتی دنبالش تا یه کشور دیگه رفت ولی رابین راحت باهاش طلاق گرفت در آخر شخصیت تد آدم خوبی بود ولی دوست داشتن رابین و طول دادن این عشق حتی وقتی رابین داشت ازدواج می کرد افتضاح بود اون لحظه که رابین دنبال گردنبدش می گشت تد نباید تو همیچین لحظه احساسی میرفت پیش رابین، و بارنی باید حتی با اینکه تد و رابین رو دید میرفت پیششون و حظور خودش رو نشون میداد، واقعا زن تد بدبدخت بود انگار نقش بچه زایی رو تو فیلم داشت آخرش هم کشتنش تا تد به رابین برسه، رابین لیاقت بارنی رو نداشت، تکلیفش یا خودش معلوم نبود یعنی چی که توی روز عروسیش رفته به تد میگه باید با تو ازدواج می کرد، و اینکه تد بخاطر رابین رابطه خوبش با ویکتوریا رو بهم زد واقعا اشغال ترین بخش فیلم بود وقتی ازدواج می کنی دیگه دوستی که با اون به این زن خیانت کردی رو حداقل باید از زندگیت کم رنگ کنی ولی تد حتی راضی به این کار نشد، و باعث جدایی ویکتوریا و حتی زوئی شد که واقعا افتضاح بود، حتی موقعی که داشت دنبال گردنبد می گشت رفت با همه اون بدبدخت هایی که بخاطر رابین ازشون جدا شد بدترینش استلا و ویکتوریا بود
همچین هدیه عاطفی رو نباید به رابین میداد و در آخر فیلم بچه های تد بطور مسخره ای گفتن این که داستان عاشقی تو و عمه رابین بود نه آشنایت با مادر و اینکه گفتن که برو دنبال عمه.... کاش حداقل دوباره رابین و بارنی به هم بر میگشتن و بکه بارنی رو بزرگ می کردن
در کل توی ذهن من بارنی و رابین هنوز ازدواج کردن و یه بچه به سرپرستی گرفتن
تد و همسرش هردو سالم با بچه هاشون زندگی می کنن و مارشال و لی لی هم همین پایان خوب رو داشتن
و قلب آخر فیلم همه این خانواده ها به دوربین نگاه می کنن و خدافظی می کنند....
