چند ماه بود ک داداشم میگف برو ب دوستت بگو قصد ازدواج داره مابریم خواستگار براش
امروز دلو زدم ب دریا گفتم چرا باید خجالت بکشم مگ خواستگاری چیز بدیه
صبح بهش پیام دادم زود جوابمو داد یکم حرفیدیم
اینو هم بگم خیلی خانواده مذهبی هستن دوتا خواهر هستن همشون چادری وخیلی هم مهربون
یکم ک حرفیدیم حرف و باز کردم گفتم مامانم و من تورو خیلی پسندیدیمو ب برادرم تورو نشون دادیم اونم خیلی پسندیده مهرت ب دلش نشسته از اون روز میگ برو بهش بگو اگ قصد ازدواج داره مامانم بیاد خونتون حرف بزنین
فقط یه جمله گف : (والله چی بگم )
بعد دیگ رف من انقد پیام دادم از برادرم تعریف کردم البته برادر من مومن نماز خون اهل سیگارو الکل و این چیزا نیس متعهد وخیلی چیزا ... تا عصر اصلا پیامامو سین نکرد
مامانم گف زنگ بزن زنگ زدم دوبار جواب نداد
بعد رفتم پیام دادم بازم
نیم ساعت پیش سین کرده پیامامو ولی بازم جوابمو نداده
اصلا نمیتونم درکش بکنم ک چی از دلشون میگذره
مامانم میگ خانواده خجالتی هستن هرکی هم باش ب این زودی جواب نمیده
شما چی فکر میکنین؟
ینی جوابش چیه الان ؟؟