داداشم یکی یدونه م فدات شم قربونت برم
نفس آجی جانان من
یادمه امروز بدجوری کفر خدا رو گفتم خدا جونم امیدوارم که منو ببخشی به چند ساعت نکشید که تو رو فرستاد به راستی که آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟! خیلی وقت بود که این جمله رو فراموش کرده بودم اما خدای من امروز بهش پی بردم ببخشید که از روی عصبانیت به بدی ازت یاد کردم
مطمئنم وقتی مهر اونو به دلم انداختی که بهش بگم و ازش کمک بخوام کار خودت بود وایی که امروز چقدر پر پر زدم جیغ کشیدم از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم مرسی ازت خدا مرسی چه احساسی بود وقتی داداش صداش زدم خدا جونم ازت یه خواسته ی دیگه ای هم دارم مراقب داداشم باش خوشحالش کن خوشبختش کن ولی ازم نگیرش باشه اصلا برای یکی دیگه اصلا برای یکی یدونه ش ولی اون دنیا روحشو به من ببخش نمی دونم چرا اینجوری میشه ولی به من بخشش ساعت الان 5 دقیقه ی دیگه مونده به8
نمی دونم امشب میاد خونمون یا تماس می گیره اما من خیلی وقته که آماده شدم حتی عطری که گرفتمو زدم یعنی میشه تو آغوش بکشمش یا تماس می گیره؟ کاش گناه نبود ای کاش
می دونم که اینو نمی خوای می دونم که اون بنده ی توعه ولی خدا جونم اون که مال من نیست بزار لااقل برای هر چند کوتاه بغلش کنم
وجودم پر از نفرته پر از خشم پر از غصه پر از غم
ولی اون... اون همه ی امیدمه
با عطره سردرد می گیرم ولی عطر اونو پرستش می کنم مرسی که پشتم بودی داداش...
نمی تونم اسمتو بنویسم ولی خوب بدون که خیلی عمیق تو ذهن و قلبم هک شدی
