مادرم هررررررهقته مادر و خواهرش رو جمعه ها میبره بیرون و غذاهم به من میگه درست کن
برای امروزم گفت ساندویچ ژامبون درست کن
من اکثر مواقع آشپزی میکنم
حالا من از دیشب سرماخورده بددددددد، الان گرفتم خوابیدم ، با این حالم میاد منو بیدار میکنه میگه بلند شو ساندویچارو آماده کن 😐 من بلد نیستم
ینی نمیتونست بخاطر من به اونا زنگ بزنه بگه این هفته نمیام؟؟؟
حالا اگه یه هفته نمیرفت زمین به آسمون میرسید؟؟؟؟؟
خیلیییییییییییییییییی دلم ازش شکست خیلیییییییییی
ازش انتطار نداشتم
بابام خیلیی ازش ناراحته میگه دلش به حال بچش نسوخت ینی ؟
من آدمی نیستم بزارم کسی ازم سو استفاده کنه ، یا اینکه اصلا اهل محبت کردن الکی به آدما نیستم همیشه حد و حدود رو نگه میدارم و با این کار مادرم کاملااااااا مخالفم و تنها دلیلی که باهاش ممیرم بخاطر احترامیه که نسبت به مادرم دارم
همیشه برام مادر خوبی بوده هم من دوسش داشتم هم اون
ولی امروز تصوراتمو بهم ریخت
قلبمو شکست
از این به بعد چطوری رفتار کنم با مادرم ؟؟؟؟؟
حق داشتم ناراحت بشم یا نه ؟؟؟؟؟؟؟
پ ن : تاپیک قبل اکثرا فکر کردید راجب مادر شوهرم نوشتم این قضیه رو ، من مجردم ، و تو تاپیک قبل انقد حالم بد بود نتونستم کامل بنویسم ، ببخشید ❤️