من خونمون حياط داشت هميشه غذاي اضافي رو ميزاشتم تو باغچه برا گربه
ي گربه و دوتا بچش بودن ك هميشه سر ساعت ميومدن غذاشونو ميخوردن
حياطم بزرگ بود نميرفتن زير درخت ميخوابيدن
هميشه تو حياط بودن
من ي كم ميترسيدم دست نميزدم ولي عاشق شوهرم بودن تا شوهرمو ميديدن ميومدن زيرپاش چشاشونو ميبستن
احساس خيليييي خوبي داشتم