۲۲ مرداد ماه میخواستم برم کربلا،داشتم باعجله میرفتم.یه دفعه کنار خیابون ی پوشه دیدم.رفتم جلوتر باخودم گفتم شاید مهم باشه.برگشتم دیدم چنتا برگه توشه،مال بیمارستان و دادگاه و... بر داشتم دیدم دو سه تابرگه هم افتاده کنار جاده بر داشتم مال همین پرونده است.چندمتر اونورترم چنتا دیگه بود ک رد لاستیک روش بود.کم کم برگه برگه پرونده رو کامل کردم.زنگ زدم به شماره موبایل خانم وکیلی که مهرش توی برگه ها بود.
چقدر خوشحال شد گفتش اومدم دادگاه وبیمارستان که یا پیدا کنم یا دوباره المثنی بگیرم.گفتم خانم من مسافر کربلام لطفا بیاین بگیرین من عجله دارم گفت یه نیم ساعت دیگه میام،شمام برید به کاراتون برسید یه جا قرار بذاریم بگیرم ازتون.
منم رفتم خونه مامانم زنگ زد اومد یه بسته بزرگ ازین شکلاتهای خوشگل آورد.یه کمم تنقلات .گفتم خانم چکار کردین!؟من که توقع نداشتم،خلاصه کلی تشکر کرد و ررفت.