سلام من دو سال با ی پسری در ارتباطم.همکلاسی هم دیگه ایم هم سنیم.این اقا خیلی عاشق من بودن با زور و زحمت منو به دست اواردن.(تعریف نمیکنم از خودم فقط میخوام بدونید قضیه چطوره)کلییی ماجرا داشت داستان ما.ادم خونگرم و رکی هستن .از همون اوایل به شوخی مثلا پیش من با پشت سرم با دخترا حرف میزد انگار ک عاشقشونه بعد اخر سر می گفت شوخی منم میگفتم اصلا خوشم نمیاد.ما بعد دو سال علاقمون خیلی لهم زیاد شد هزار تا مورد پیش اومد من از این اقا بخشیدم.نه مثلا خیانت بگم
همین طرز حرف زدنش.اوایل فحاشی میکرد من بخشیدم.هر کاری میکرد بعد میوفتاد ب غلط کردن.میذاشتم پای بچگی.خانوادش میدونن و همش در ارتباطن باهام. هر روزم میخواد با مامانم حرف بزنه.من نمیذارم.خیلیی هزینه و کادو و ببر و بیار و این داستانا داره.بعنی در واقع اگه اشتباهی پیش میومد به خاطر همین موضوع که خیلی ثابت کرد عاشقمه بخشیدم و کنار اومدم.میگه تو منو ساختی. چند ماه پیش هم جدی جدا شدم ازش ب خاطر اشتباهات کوچیکش که زیادی شده بودن.خودش و خانوادش فرستاد ک قول بدن عوض میشه.حالا چند ماه خیلی بهتر شده.ولی من امروز ی سری از همون مدل شوخیا که بهش گفتم نکن و دعوا کردیم سرش دیدم که دقبقا وقتی ک بهم قول داد،تا دو روز بعدش تو ی گروهی داشت میگفته😐اخرشم نوشت شوخیه ولی واقعا ناراحت شدم برای دو سال پیش بودن.میگه من تغییر کردم میگم زمانی بوده ک باهم در ارتباط بودیم.میگه حداقل این دوماه خیلی بهتر شدم ببخش غلط کردم بچه بودم.دلم دیگه صاف نشده باهاش چیکار کنم دوستان؟
ببخشید خیلی طولانی شد