انگار همین دیروز بود واسه رفتن ب مهد کودک گریه میکردم و از مامانم خواهش میکردم همراهم بیاد.
انگار همین دیروز بود که با دوستام تو کوچه بازی میکردم، گاهی هم دعوامون میشد.
انگار همین دیروز بود استرس امتحانای پایان ترم.
انگار همین دیروز بود شیطنت های بچه گانم.
انگار همین دیروز بود عشق و عاشقیم.
انگار همین دیروز بود روز ازدواجم.
انگار همین دیروز بود خبردار شدن از تو دلیم.
انگار همین دیروز بود دعا دعا میکردم روزای سخت بارداریم زودتر تموم شه.
انگار همین دیروز بود لذت در آغوش گرفتن دخترم.
انگار همین دیروز بود ب خدا التماس میکردم دخترکم زودتر بزرگ شه آروم بگیره، خسته شده بودم.
دیدین چ زود گذشت؟ با همه خوب و بدیا، با همه سختیا، روزایی که فک میکردم دیر میگذره، رود تموم شد :)
چقدر زود میگذره زمان و ما در پی هیچ :)