من ازدواج کردم عقدیم بعد امسال درسم تموم شده رفتم مدرسه دیپلمم بگیرم شهریوری ها امتحان داشتن نشسته بودم تا صدام زنن
ی دختره ای با رفیق همسر من دوست بودن قبلا دوباره کات کرده رفته با یکی دیگه رفیقای همسر من کلا ای دختره توی رفیقا دور میزنه دست ب دست میشه چند ماه پیش اومد بد همسرمو گفت گفتم ب تو هیچ ربطی ندارع فکر آینده خدت بش
بعد امروز دیدم اون افتاده درساشو اومده بود امتحان بده یهو مامانشو آورد جلو مادره خیلی سلیطه کلا مادر دختر خوب نیستن برگشت چقدر توهین کرد ب من مامانمم بود گفت خاک تو سرت دختر دادی به ای پسره مامانم هیچی نگفت حرص کرده بود من چون تو مدرسه بود احترام نگه داشتم و هیچی نگفتم بعد زنه برگشت گفت من نفرینت می کنم منم گفتم بکن وقتی دختر خدت خرابه من چیکار. کنم ک اومدی ب من چرتو پرت میگی هر کی نمی تونه زندگی منو ببینه کور بشه همین گفتم فقط و جا گذاشتم اومدم
سه شنبه دوباره میخام برم مدرکم بگیرم چون امروز اعصابم خورد کرده بود نتونستم
بنظرتون بهش بگم دختر خدش خرابه و نفرینی ک کرده بخوره ب خودش ؟
همسرم میگه میاد حسابشو میرسه نمیخام دردسر بشه آخه خیلی خراب و بد دهنن اونها