همسر من یه مدت بخاطر درسش رفت اردبیل که کارای پایان نامشو انجام بده و اونجا کار پیدا کرد
من هم تهران دانشجو هستم
قرار بود بعد از تموم شدن پایان نامش برگرده که متاسفانه رییسش یه آفر شغلی خیلی خوب بهش داد
اوایل گفت تا آبان ماه برمیگردم تهران
چون هدف ما از اول مهاجرت بود و قرار داشتیم که یه مدت کار کنیم و بریم
ولی بعد از 5 ماه دوری روانی کننده
گفت شغلم خیلی خوبه و نمیتونم فعلا از این کار بیام بیرون و باید همینجا کار کنم
فشار کار روی اونو فشار درس روی من باعث شد هرروز از هم دور تر بشیم
تا اینکه دوشب پیش بعد از یه مدت گفت و گو جفتمون به این نتیجه رسیدیم که جدا شدن بهترین گزینس
حقیقتا همیشه فکر میکردم اینطور جدا شدن مال تو فیلماس
همیشه حس میکردم باید دو طرف هزارتا مشکل داشته باشن با هم تا بخوان جدا شن ولی ما خیلی دوستانه و با احترام نتیجه گرفتیم
و هر دو خواستیم که رابطه دوستانمون هم چنان حفظ بشه
تا بتونیم هرجا که گیر کردیم روی هم حساب کنیم
در کل
علاقه انگار موضوع کافی ای نبود توی زندگی هردوی ما
توی این مدت از هم خیلی چیز یاد گرفتیم و من تا ابد بهش مدیونم و ازش ممنون
اما میخوام یه مسیر جدیدو توی زندگیم شروع کنم که شاید تهش دوباره بهم بخوریم شایدم نه
ولی حداقل زندگی خودمو بهتر کنم :)
ناراحتما ولی چه میشه کرد ....