سلام وقت همگی بخیر
بچه ها خواهر شوهرم یه مدتیه دستش بدجور آسیب دیده و نمیتونه آشپزی کنه و کارای خونش انجام بده، و اونیکی خواهر شوهرم میره بهش تو پخت و پز و جمع و جور کردن خونه کمک میکنه، خونه هامون هم نزدیک همه،
حالا اینجا بگم من الان چند وقته تو ذهنم میگذره براش غذا درست کنم بفرستم اما متاسفانه هذچر دفعه یا وقتم نشده یا جایی بودم خونه نبودم ووو، الان یک هفته ای میشه که اینطوری شده ،
بعد امشب ما رفته بودیم خونشون شب نشینی چون مادرشوهرمم اونجا بود تازه از مسافرت برگشته بود.
بعد مادر شوهرم برگشت گفت اونیکی دخترم خیلی به خواهرش کمک میکنه، اون عروسمم چند بار غذا فرستاده،برای منم فرستاده از مسافرت اومده بودم.
بعد من با خودم فکر کردم شاید جلوی من اینطور میگه که بهم بفهمونه تو کمکی نکردی ،ناراحت شدم درسته وظیفم نیست ولی من آدم حرف خوری هم نیستم نمیخوام اسمم بد تموم شه با اینکه من نیست کمک کردن بهش داشتم.
به نظرتون فردا صبح زنگ بزنم خواهر شوهر و مادر شوهر ناهار دعوت کنم؟؟؟
حالا این وسط من با اون جاریم که ازش تعریف کرد قطع رابطه این که خودش شروع کننده بود و داستانش مفصله
میترسم من دعوت کنم اینا فکر کنن چون از اون تعریف کرده من برای رقابت میخوام اینکار کنم در صورتی که من خیلی وقته نیت داشتم ولی وقت نمیشد.
حالا چیکار کنم به نظرتون فردا ناهار دعوتشون کنم،یا شام درست کنم بفرستم شوهرم ببره دم خونشون؟؟؟شما بگید