خودش میاد خونم اخم و تخم میکنه
چنروز پیش اومد دره پایین باز بود اومده بالا من نمیدونستم زنگه واحدو زد من بدجوری ترسیدم فک کردم همسایس از وقتی باردار شدم خیلی ترسو شدم بعد که دروباز کردم گفتم ترسیدم چرا اینجوری زنگ زدی حالا اومده میگه اره چرا اینجوری گفتی فلان
اونروز جلو شوهرم میگع ای دخترا مردمو میبینم حسرت میخورم چرا؟؟؟چون من گفتم اینجوری زنگ زدی ترسیدم😐
مامانت چندسالشه؟
لابد با ذوق اومده خونت ولی تو با لحن بد گفتی.تو ذوقش زدی
زنگ زدن مگه چجوریش ترسناک میشه چجوریش عادی؟ 😐
اگه بهشون گفتی بالا چشمت ابرو ناراحت میشن ولی خودشون هر چی بگن مجازه
بیخیال بابا
مامانم،سر ظهر بی هماهنگی مهمون ناخونده باخودش میاره خونه.منم نه حال غذا درست کردن داشتم نه وقتش بود که درست کنم.
بهش،اعتراض کردم.میگه گدایی و مگه واسه یه لقمه نون مردم میرن خونه ی هم؟؟؟
چون مادره میتونه هرچی دلش خواست بهت بگه ولی تو یه چیز بگی جات وسط جهنمه😂✋🏻
اومد،دقیقا کار مامان شما را کرد.همه جا هم تابلو کرد که من ناراحت شدم...
حالا داستان دارم تا چند ماه....
هرچی هم گفتم،واسه غذاش نیست.حال مهمون ندارم.امروز و الان پاشم دوباره ..خودم کار داشتم برنامه داشتم واسه امروزم...غذا هم نخورد رفت منم گرسنه و کسل دراز کشیدم.امروزم گند شد بهش
دقیقن منم چنوقت پیش همینجوری شد دوتا از فامیلاش اومدن خونم مامانم یه اخلاقی داره خیلی گیر میده ب یارو میوه بردار فلان خدامیدونه من بی منظور این یه کلمه رو بهش گفتم زیاد بهشون تعارف نکن خودشون بخان برمیدارن دیدم شروع کرد ای تو گدایی فلانی باهام قهر شد حتی اونام اومدن فهمیدن
