بچه ها تو فامیل ما یک بنده خدایی هست که خیلی دوست داره از همه سرتر باشه...خداییش هم خدا بهش داده ولی ول کن ماجرا نيست...میخاد از همه دنیا برتر باشه و هر کی ازش بالاتر بزنه مسخرش میکنه..متاسفانه اینم به بچش منتقل کرده و بچش هم شدید حسود و تحقیر کن شده، طوری که دایم تو جمع بازی بچه ها همه رو تحقیر میکنه..بارها به اون بچه همه گفتیم که با بقیه دوست باش..تحقیر نکن...حسادت نکن..میخنده جواب ما بزرگارو هم میده که ما باید حرمت سنمونو نگه داریم..نمیدونم بزارم بچم باهاش بازی کنه یا نه...البته گفتم که مامان با خودش خوب باشید ولی وقتی شروع کرد از مال و منال باباش گفت شماها فقط بازی کنید...در عجبم این بچه بزرگ بشه چی میشه..بچه ای که میگم ۱۲ سالست
والا بچه های ما هم تو بلوغن...نمیدونم چشه بیچاره..ولی اگر تو دست یکی چیزی ببینه این پسر بچه ده دوازده ساله کارش میرسه به سرم و فشار پایین و غش کردن...یک بار از زور یک وسیله فامیلشون لکنت گرفته بود...من نمیفهمم چه مدلیه...فقط نگرانم بچم باهاش بگرده اونم آزار بده
ولی رفت و امد رو کم کنید راستش من تو همین سن و سالا با کسانی بودم نه اینکه اینطوری بگن ولی خب فکر میکردم وضعشون بهتره یک حس ناراحتی و غمی داشتم که چرا پدر مادر من اینطوری ندارن