چرا داستان زندگی که جز پر بازدیدا شده تعطیل کردن؟

منم صفحه ۷ بودم که ترکید

من نمیدونم کدوم صفحه بودم

اونجا بودم که رفته بود خونه ماندانا و اونام میگفتن تو با پسره رابطه داشتی

خیلی جالبه اکثر پربازدیدا مورد پسند من نیستن.

وا من صفحه ۲ بودم !!!!!

اگه کسی میدونه بیاد کلی توضیح بده چی شد

گفتیم روز تعطیلی یه تاپیک خوب پیدا شد که شانس ما ترکید

اخرش چي شد؟

بچع ها میگن شوهر دوستش زنگ زده بود به شوهرمهتاب که زنت دوست پسر داره

مرده ام به مهتاب گفته بود و اس و نشون داده بود و گفته بود میدونم تقصیر تو نیست و بازم خیانت کرده بود....

آخرش هیچی شوهرش فهمید و رفت با ماندانا دعوا کرد اون پسره هم ک همسایشون بود دیگه پیام ندادشوهرشم چیز خاصی بهش نگفت حالا اگه ما بودیم شوهرامون میکشتنمون بعدم سه طلاقمون میکردن شوهرش گفته میدونم تو ساده ای ماندانا گولت ده ،بعد دختر ماندانا هم گفته من مکالمات شمارو دارم با اون پسره و کلی حرف.زده ب استارتر و استارتر فاخشه شناخته شده بقول خودش،منم درست نفهمیدم جی شد ولی چرت بود شوهرشم الان باهاش زندگی میکنه ولی سرو.گوشش میجنبه اینم نمیتونه چیزی بگه چون خودش خرابکاری کرده بعدشم استارتر بقول خودش توبه کرده و باز باحجاب شده ولی سوالش از ماها این بود ک پسر همسایه چرا بهش پیام داده دقیقا حسش بهش چی بوده  

ب شوهرشم گفته طلاقم بده شوهرش.گفته ب بابات میگم چیکار کردی اونم دیگه ول کرده

به نظر منم فوق العاده خانم ساده ای بوده

اینکه همه چیزو به هم کس میگفت 

آره اصن داستانش عجیب بود

اینکه هیچی ب خواهرزادش نمیگف 

اینکه میگف لباسای دست دوم اینو اون میپوشیدم 

بعد میگف تیپ.میزدم

بعدشم واکنش شوهرش از فهمیدن خیانت این

بعدشم ارتباطش با مرد زن دار

آخرشم ک توبه کرده بقول خودش.ولی.میاد میپرسه بنظرتون پسر همسایمون چه حسی بمن داشت بخاطر چی اومده بود سراغم

واقعا بعضیها رفتار عجیب  وسادگی خودشون باعث میشه تا سرنوشتشون عجیب وسخت بشه