یه مودی خردادی ام که زیادی بی احساسم😑 ،اعصابم خورد شه جیغ میکشم هر چی بابام میگه یکم دختر باش حالیم نمیشه همیشه دنبال دعوا ام جالبیش اینجاست وقتی طرفو میزنم گریه میکنم برای مظلوم نمایی😑،راستی قدم ۱۶۵عه وزنم ۵۰ خیلیا بهم میگن سیخ و درازی ولی من عاشق قدمم ،😑میانگرا ام وقتی درونگرا بشه حسم حتی از ۱۰۰متری من رد شی میزنم له میکنمت😑،اما برونگراییم مثل بچه ها میشم آخه کودک درونم به شدت فعاله،خب دیگه بسه
یه مودی خردادی ام که زیادی بی احساسم😑 ،اعصابم خورد شه جیغ میکشم هر چی بابام میگه یکم دختر باش حالیم نمیشه همیشه دنبال دعوا ام جالبیش اینجاست وقتی طرفو میزنم گریه میکنم برای مظلوم نمایی😑،راستی قدم ۱۶۵عه وزنم ۵۰ خیلیا بهم میگن سیخ و درازی ولی من عاشق قدمم ،😑میانگرا ام وقتی درونگرا بشه حسم حتی از ۱۰۰متری من رد شی میزنم له میکنمت😑،اما برونگراییم مثل بچه ها میشم آخه کودک درونم به شدت فعاله،خب دیگه بسه
من پوستم تقریبا سبزه هس از لانسون 1/5استفاده میکنم کاورش تقریبا برا من خوبه نه اونقد تابلو هس نه اونقدم بی رنگ دو سه درجع پوستم روشن میکنه
زندگی کوتاهتر از اونیکه بخوای ب اتفاقای گذشته فکر کنی پس حذف کن خاطرات گذشته رو بساز زندگی و آینده رو دوباره جوونه بزن پیشرفت کن موفق شو تو لایق بهترینایی💖
یه مودی خردادی ام که زیادی بی احساسم😑 ،اعصابم خورد شه جیغ میکشم هر چی بابام میگه یکم دختر باش حالیم نمیشه همیشه دنبال دعوا ام جالبیش اینجاست وقتی طرفو میزنم گریه میکنم برای مظلوم نمایی😑،راستی قدم ۱۶۵عه وزنم ۵۰ خیلیا بهم میگن سیخ و درازی ولی من عاشق قدمم ،😑میانگرا ام وقتی درونگرا بشه حسم حتی از ۱۰۰متری من رد شی میزنم له میکنمت😑،اما برونگراییم مثل بچه ها میشم آخه کودک درونم به شدت فعاله،خب دیگه بسه
من الارو ...رنگ کرم پودره من سبزم خیلی ب پوستم میاد
من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند .شکست نه برای پنهان کردن است نه برای پنهان شدن .می گویند از صبح بنویس . از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت . باران پنجره ی چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال . اما من گمان می کنم این خیلی خوب است ک نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم .بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز .ک حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است . قیمت وفا شاید گران تر از آن بود ک بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش بر آید . سقف اعتماد تعمیری ست . مدام چکه می کند .آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او ک باید پر باشد خالی ست .نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را .مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی ک درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند . خلاصه غم سنگینی ست اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست . می شود در عین بازنده بودن سر بلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد . قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست . بی علاج ست . دانستنش آدم را کم کم می کشد . گریه ی شبانه می آورد . اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی ست ....اون یکی رو جز من داشت ....سکوت می کنم تا ب خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد . گریه می کنم باشکوه . مثل اقیانوس . بلند مثل اورست . او نمی شنود و نمی داند که ماه . خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست . یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است .... چی کار کرد این دل سادم .... که از چشم تو افتادم ؟؟؟ ...اینقدر روز و شبامو خونه ی ستاره کردی.... ک ب یادم نمی مونه نامه هامو پاره کردی....