اومدن خواستگاری و من بهش گفتم من نمیتونم فعلا به صورت جدی رو این مسئله فکرکنم بخاطر ازمونی که پیش رو دارم ذهنم درگیره اگه میتونی صبر که من ازمونم رو بدم تکلیفم مشخص بشه بدونم اصن کجام ؟ چیم ؟ چی میخوام بعدا اساسی فکرمیکنم که تهش هرجوابی ممکنه باشه منظورم اینه که سرسری رد نمیکنم منطقی فکرمیکنم اونم قبول کرد و گفت صبر میکنم
خودشم کارش بد نیست اما یه جایی ازمون داده که اون اگه بشه یه پله بالاتراز کار فعلیشه همه چی خوب بوده اما هنوز تاییدیه ی نهایی رو بهش ندادن
واس همین چون مطمئن نبودم بهم نگفتن و واسطه بهم گفت
بعد دوساعت برگشته به واسطه گفته این اگه تو ازمونش موفق نشد و من اون کارو بدست اوردم، بعد باتوجه به این بخواد موافقت کنه، این بده!!!!!(با ده تا علامت سوال بعدش)
الان کارم زشت بوده؟ چون دقیقا همین تو فکرم بود که بدونم اینده ی ثابت خودم و اون چی میشه درثانی پدرومادرمم رواین شغل حساسن و میگن اگه واقعا این شغلو پیدا کرده دیگه از ته دل راضی هستیم