با شوهرم دوس بودم رفتیم شمال رف مسواک بزنه منم تو اتاق بودم این تا رفت پایین من درو قفل کردم
بعد کلی گف بزا بیام کاریت ندارم من نزاشتم
بدبخت رف ی اتاق دیگه خوابید
نصفه شب یهو ترسیدم پاشدم برم پیشش دیدم در باز نمیشه
انقد جیغ زدم انقد گریه کردم تا صدامو فهمید اومد رف از ماشین وسیله اورد درو با پیچ گوشتی و اینا باز کرد دیگه تا صب تو بغلش بودم
صب روم نمیشد نگاش کنم بابت ابرو ریزی ک شب قبلش کردم😂😂😂