دیروز دخترعمو مو دیدم تو خیابون داداششم بودش داداشش کوچولوهس بعد گفتم این
لباس و پوشوندی خیلی خوب و خوشگله
بلاً یه تخم مرغ برام شیکوندن اسم این درومد به گوشش رسوندن از اون موقع حرص گرفته
از اون موقع حرص گرفته انگار برگشت گفت چشم حسود و نجس بدور یعنی چی خیلی ناراحت شدم