من مجردم حدودا ۲۸ سال بعد خواهرام دوتاشون داعم تو زندگی شون قهرن و با ۴ تا یا ۳ تا بچشون میان خونه ما خسته شدم از بس ک من با هاشون بحث میکنم ک نیاین آخه بعضی وقتا تا ۳ روز هم میمونن و شوهراشون م از دست اینک راحت باشه از دست زناشون ولشون میکنن و نمیان دنبالشون و تو زندگی من هم دخالت میکنن اینک بهترین لباس و وسایل رو دا رم الان با هر دوشون قهرم چن احساس میکنم دشمنن باهام چن ک زیرابمو زدن
خونه پدرشونه ده روز بمونن شما هم جایگاهت مثه اوناست چون مجردی میتونی دستور بدی کی بیاد کی نیاد؟🥴
پس آرامش من چی سر وصدای خودشون با بچه هاشو ن و مشکلات زندگی شون چی حسودی کردن شون بمن ک تو خونه پدری تو رفاهم ولی مثله خر کار میکنم چن دختر کوچیکه خانوادم و همه از من انتظار دارن غذا درست کردن شست شو زندگی بعد اینک داعم به بچه هاشون غذا و میوه میدن و ملاحظه اینک نریزه رو ندارن و هی من باید یادآوری کنم د دعوا میشه بین مون