2777
2789

مـــهر خـوبان دل و ديــن از همه بـي پروا برد 

رخ شــــطرنج نبرد آنــــچه رخ زيبا بـــــرد


تو مـــپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گـشت

از ســمک تا به سماکش کِشش ليـــلي بــرد


من به ســرچــشمه خورشيد نه خود بـردم راه

ذره اي بــــــودم و مــهر تو مـــرا بالا بـــرد


من خسي بي ســر و پايم که به سيل افــــتادم

او که مـي رفـــــــت مرا هم به دل دريا بـرد


جام صهبا ز کــجا بـود؟ مگر دســت کــه بود

که به يک جلوه دل و دين ز همه يک جا برد


خم ابــــروي تو بود و کــف ميــــنوي تو بود

که دريـــــن بزم بـــگرديد و دل شيدا بـرد


خودت آموختي ام مهر و خودت سوخـــتي ام

با برافروخـــــته رويي که قرار از ما بــــرد


همه ياران به ســـــر راه تـــو بوديم ولــي

غــــم روي تو مرا ديد و ز مــن يــغما بــرد


همه دل باخته بوديم و پريشان که غمت

همه را پشت ســر انداخت مرا تنــها برد...

خودم را در آغوش گرفته ام، نه چندان با لطافت، نه چندان با محبت، اما ..... وفادار، ....وفادار
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز