من یه دوست صمیمی دارم که از 5سالگی تا کلاس 12باهم بودیم و تو یک ماه اتفاقا ازدواج کردیم
ازدواج هر دو مون عاشقانه بود من شوهرم غریبه اون فامیل بود
گذشت و چند سال همو بخاطر اینکه هرکس یه استان زندگی میکرد گم کردیم خیلی دنبال شمارش گشتم بعد چند سال گیر آوردم تماس گرفتم
گفت از شوهرم جدا شدم چهار تا دختر دارم 29سالشه
روم نشد و نمیشه بگم چرا آخه طلاق شوهرش و خودش عاشق هم بودن واسه بچه دار شدن چقدر که گریه و دوا دکتر نرفتن اصلا تصور نمی کردم بهش بگه بالا چشمت ابرو ولی گفت طلاق م داده
برگشتم خونه بابام
یک هفته است فهمیدم هنوز هضم نمی کنم آخه چرا به چه دلیل