سلام خانوما خوبین، من یه دختری هستم که بلاخره بعد از 5 سال انتظار، قسمت شده شهریور برم سر خونه زندگیم، خیلی خوشحال بودم و ذوق داشتم و علائم افسردگیم هم بخاطر این جریانات رو به بهبود رفت، ولی الان بدترین اتفاقی ک میتونست برام بیفته افتاد😭😭نامزدم وسیله سنگین برا خونمون بلند کرده دیسک کمرش زده بیرون😭جوریه ک اصلا نمیتونه رو زمین بشینه الان یک ماهه این اتفاق افتاده و من حال روحیم خیلی بده😭😭
چون مامانمم دیسک داره (دیسک مامانم پاره شده دوسال پیش) میبینم اوضاع خرابه، دوست نداشتم هنوز اول زندگی شوهرم اینجوری باشه که این بیماری اصلا درمانی نداره میگن، 😭
چرا بقیه دوستام راحت عشق و حال میرن مسافرت ولی ما نتونیم، خدا چرا دوباره افسردگیم داره اوج میگیره تو سن بیست سالگی زندگیم پوچه،
چرا اونایی ک این مریضی دارن میگن ما خوب نشدیم و فقط میسازیم😭😭😭😭😭