خانواده داییم سه روز از بهترین روزای زندگیم اشکمو در اوردن و غرور همسرمو که اون موقع عقد نبودیم شکستن
یسال بعد من دخترشون ازدواج کرد منتظرن پاگشا کنیم
منو پاگشا نکردن
دوسال پاگشام نکردن
بعد دیشب زنگ زدن گفتن بیا منم رد کردم گفتم نمیام
سرمون شلوغه :))) خیلی خوشحالم
آفرین منم خوشحال شدم
دایی منم گند زد ب نامزدم و عروسیم
شوهرم هنوزم ک هنوزه بدش میاد ازش
کار خوبی کردی
من کلا بعد نامزدیم با خانواده ی مادریم قطع رابطه کردم 😅
وای یکی از داییای منم اینجوریه دیوونمون کرده هر دفعه بهش میگیم بیا بریم جایی نمیاد بعد وقتی میریم زنش زنگ میزنه مارو چرا فراموش کردین فلان ما شانس نداریم😐
دایی منم عزیزم سر عقدم نیومد شبش زنش تنها اومد شامشو خورد رف کادو هم نداد با اینک خیلی پولداره همه فامیل حتی دایی های مادرم پاگشام کردن اون نکرد خونش طبقه بالا خونه مادربزرگمهاون روز کلا سر و صدا میومد از بالا مادربزرگم گف خواهرزاده زنشو پاگشا کرده امشب مهمونا زیادن من ک خواهر زاده خودش بودم پاگشا نکرد فک کنین منم کلا قیدشو زدم حتی میبینمش سلامم نمیدم شوهرمو نمیزارم بره مغازشون سلام علیک گلگی کرده بود ک آره منم میبینن سلام نمیدن منم گفتم چیزی ک عوض داره گله نداره مادربزرگم بارها گفته برو سلام بده از مغازه بیت توولی کلا محل سگ نمیدم بهش
مادر ناتنی شوهر من اوایل ازدواجم خدا میدونه چیکار میکرد
روز عقدم نیومد نزاشت پدرشوهرم ام بیاد شوهرم گریه میکرد روز عقد از بیکسی و خجالت
هولم داد افتادم زمین بچم و سقط کرد
یبار برا شوهرم پیش من پاپوش درست کرد ک خیانت میکنه یبار پیش شوهرم پاپوش درست کرد که من خیانت کردم
خدا رحم کرد که قضیه روشن شد
من که حلالش کردم ولی خدا به دل سیاهش ی نگاه بندازه کاش
