آخرین بار تنها داشتم برمیگشتم از جایی یکی مزاحم شد محل خلوت بود ترسیدم به شوهرم زنگ زدم گفتم از خونه بیا بیرون داستان اینطوریه چنان بدو با لباس خونه اومد بیست ثانیه نشد انقدر که از شوهرم ترسیدم از مزاحمه نترسیده بودم 😒
شانس آوردیم یارو رفته بود گفتم خون بپا میشه 😐 تا نیم ساعت تپش قلب داشتم دست و پام سر بود