اول بگم که مامان بزرگم عصابش خراب بود خدابیامرز😂
یه روز، عروس برادرش فوت میکنه، یه عالمه بچه قد و نیم قد داشته، پامیشن برن ختم، پسر برادرش میاد میشینه گریه میکنه میگه: بی بی من این بچه ها رو کجا بزارم؟😭
مامان بزرگمم باهاش گریه میکنه
یکم آروم میشن، دوباره میگه: بی بی من این بچه ها رو کجا بزارم؟😭
بازم با مامان بزرگم گریه میکنن
یکم بعد میگه: بی بی من این بچه هارو کجا بزارم؟😭
مامان بزرگم قاطی میکنه میگه:
بیا بزار تو سر مننننن پدرسگ، کجا میخواستی بزاری،
بزار بمونن خونه دیگه😂😂😂😂
مامانم میگه دیگه همون شد از اون به بعد اون مرده گریه کنه، بعدا زن گرفت بچه هاش بزرگ شدن
میومد خونه مامان بزرگم میگفت: بی بی نگفتی من این بچه هارو کجا بزارم😂😂😂😂😂😂😂