بچه ها ..
مامانم يكساله با يكيه
چندساله طلاق گرفته..با بي پدري بزرگ شدم پول نداشتيم خيلي جاها ولي ابروداري كردم سنم به خدا كمه ...
بعد پارسال رفت سه روزه قم با دوستاش يك دوستش كه تو هر لحظه نمازي كه مي خونم نفرينش مي كنم يكيو بهش معرفي كرد و الان يكساله باهاشه ..
اوايل خيلي سر و صدا مي كردم ديدم نه نميشه...
صددفعه قسم قران خورد كه كات كرده ولي هعييي💔💔💔💔
رفتارش عوض شده باهامون...
همش نق و غرغراش برامون مياره
كار ندارم خيلي زحمتم كشيده اما منم بي پدر بزرگ شدم...
الان سره يك بليط براي اينكه صبحش نمي دونم كشيك داره و بعدم ميخواد بره تعذيه و جشن وليمه كلي برنامه داره ...
بعد سره بليط ساعت١٢ انقدر سروصدا كرد منم ميدونم پيله شدم ولي به خدا وضع بليط خرابه ما سره ٢٠٠تومنم اين راه اون راه مي كنيم
خيلي پرخاشگر شده..
بگيد چيكار كنم...
دست پاهاش هعي ورم ميكنه ولي منم زجر كشيدم ...
امسال كارم به اندوسكوپي رسيد..
مگه من چقدرعمر كردم...
برام دعا كنين شبي خدا سرنوشتم تموم كنه...