قضیه از این قراره که خانواده مادریم یه آشنا دارن مشهدی ان باهم رفت و آمد میکنن دختر این خانواده با خاله من خیلی رفیق صمیمی هستن،چندساله پیش خاله ام ب من گف ک اره فلانی مریض شده خیلی اعصابم واسش خورده بچه دار نمیشه حالا میخواد یه زن بده ب شوهرش😐😐حالا این در صورتی بود ک اینا یه بچه هم داشتن،خلاصه ک زنه رفت واسه شوهرش خواستگاری زن داد ب شوهرش،بعد چند سال این خانم با هووش هردو باهم باردار میشن🫤🫤🫤بعد وقتی داشته واسه خالم تعریف میکزده میگف اره دروغ گفتم چیکار میکردم مجبور شدم شوهرم افتاده بود دنبال زنه مجبور شدم اجازه بدم ازدواج کنن🤦🏻♀️🤦🏻♀️فک کن الان هردو زاییدن بعد دوباره هوو عه حامله شده نمیتونه ب بچش شیر بده این زنه ب بچه خودش و بچه هووش شیر میده تازه براشون غذا هم درست میکنه😭😭بعد زنه میگف خانواده ام اصلا نمیان خونه ام سر همین کاری ک کردم فقط گاهی زنگ میزنن میگ الان شوهرم میاد دست پامو میبوسه میگه مرسی برام زن دوم گرفتی😭😭یه زن چقدر میتونه ذلیل بشه خدایا مخم سوت کشید