سلام عزیزان.
من یه حسی دارم که بابتش عذاب وجدان دارم.
من دوست دارم شام یا ناهار میزبان خانوادم باشم.
یکی دوشب هم خونم بمونن خوشحال میشم.
اما اینکه بخوان ۷ یا ۱۰ روز خونم بمونن خیلی خستم میکنه.
آخه من فقط آشپزی میکنم و بشور و بساب. خواهر مجردم تنها کاری که میکنه ریختن لباساش روی زمین و پهن کردن آرایش های خودش و من وسط اتاقه.
بعدشم که میره باید تمام محصولات مراقبتی پوستم رو دوباره سفارش بدم.
چون معتقده وقتی خونه من میاد کلا نباید دست به آرایش و محصولات مراقبتی خودش بزنه.
مامانمم زنده باشه حتی یک شام خونش دعوتمون نمیکنه.
حتی نشده یکبار شام یک املت خونش بخوریم و برگردیم.
من و خواهر متاهل دیگم، هر بار به اصرار مامانم رفتیم خونش و ۱۱ شب برگشتیم از گرسنگی در حال ضعف بودیم.
بعدشم که مامان میاد خونم، میگه مثلا ما قرمه سبزی خیلی خوردیم. یه غذای جدید درست کن.
خیلی خجالت میکشم جلوی شوهرم