در واقع مامانم به بابام اصرار میکنه و بابام راضی نیست..
نمیدونم چرا از این تصمیمشون دلم گرفته..به من ربطی نداره ولی این نشون دهنده اینه بچشونو از خودشون نمیدونن شاید..
مامانم خیلی مسجد وجلسه اینا میره ولی من جایگاه خودم هیچیشو درست نمیدونم اونطور که باید برای ماها وقت نذاشت
گفتم دلم گرفته واسه اینه هنوز آیندم مشخص نیست شاید ازدواج نکنم شاید اتفاقی بیفته ونیاز به پشتوانه داشته باشم هنوز بیست سالمه شاغل نشدم
داداشمم خب سرکار میره ووضع مالیش خوبه
بنظرتون نگرانیم بیخوده؟