جاری من دوست خواهرم بود. روز عروسی ما دعوت بود و قرار بود خواهرم براش آدرس بفرسته ولی یادش رفت بفرسته و اینم خیال کرده ما نمیخوایم بیاد و خلاصه نیومد عروسی ما. چند سال بعد خودم جاریمو معرفی کردم به خانواده شوهرم برای برادرشوهرم و جور شد و ازدواج کردن. بعد عقدش به من گفت خواهرت چند سال من و شوهرم رو از بهم رسیدن عقب انداخت. منم بهش گفتم اصلا همچین فکری نکن اتفاقا اگر عروسی ما میومدی و میخواستی با خواهرم سبک بازی و بچه بازی در بیاری صد سال دیگه خاستگاریت نمیومدن😁😁😁 چون اون موقع خیلی سنش کمتر بود و بچگانه رفتار میکرد