واقعا حرصم میگیره از کاراشون دیروز داشتم تنهایی میرفتم خونه بعد یه پسره ی بی شعور گفت بابات چی ساخته منم گفتم شماره ی مامانتو بده تا برا اونم بسازه ......اومد سمتم فرار کردم اون بیکارم اومد دنبالم شانس آوردم یکی اونجا بود منو از دست پسره ی روانی نجات داد